ادمه پست قبل
١٦بهمن ماه عروسي عمو احمد بود ٢٠ بهمن رفتم سنو صداي قلبت رو شنيدم تاپ تاپ ميكرد الهي مامان قربون صداي قلبت بشه اشكم در اومد وقتي صداي قلبت رو شنيدم ... بابايي سر كار بود همون لحظه بهش زنگيدم خيلي خوشحال شد ...اون موقع تو هفته ٧ بودي ... ٢٥ اسفند هم سنو كردم كه هفته ١٢ بودي ... سنو بعدي ٢٠ فروردين ٩٣ بود كه تو ١٦ هفته بودي اولين سنو بود كه بابايي باهام بود اونم اومد تو اتاق قرار بود جنسيتت هم مشخص بشه وقتي همه جاي بدنت رو سنو كرد و گفت همه چي خوبه يهو گفت جنسيت پسر بابايي ذوق كرده بود من بيشتر حواسم پيش دكتر بود كه داشت پا و دستت بررسي ميكرد ... بعد اومديم خونه به مامان جوون هم گفتيم خيلي خوشحال شد ... سنو بعدي هم ٢٥ ارديبهشت بود كه گفت...
نویسنده :
ماماني...
22:17